++**یه دختر****شیطون**++ این وبلاگ حرف دلمه گاهی شاد و گاهی غمگین
|
پسری با پدرش در رختخواب
درد ودل می کرد با چشمی پر آب گفت :بابا حالم اصلا ً خوب نیست گو چه خاکی را بریزم توی سر سن من از 26 افزون شده هیچکس لیلای این مجنون نشد غم میان سینه شد انباشته پدرش چون حرف هایش را شنفت پسرم بخت تو هم وا می شود غصه ها را از وجودت دور کن گفت آن دم :پدر محبوب من گفته ام با دوستانم بارها در خیابان یا میان کوچه ها کی نگاهی می کنم بر دختران غیر از آن روزی که گشتم همسفر با سه تا شان رفته بودیم سینما یک سری ، بر گل پری عاشق شدم یک دو ماهی یار من بود و پرید آزیتای حاج قلی اصغر شله بعد اوهم یار من آن یاس بود بعد از این احساسی پر ادعا بعد او هم عاشق مینا شدم بعد تینا عاشق سارا شدم پدرش آمد میان حرف او گرچه من هم در زمان بی زنی لیک جز آنکه بداری مادری خاک عالم بر سرت، خیلی بدی [ پنج شنبه 93/11/2 ] [ 5:53 عصر ] [ ستاره ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |