سفارش تبلیغ
صبا ویژن

++**یه دختر****شیطون**++
این وبلاگ حرف دلمه گاهی شاد و گاهی غمگین 
قالب وبلاگ

 

مـــــــن درد مـــیــــکــــشــــم ...

اما تــــــو چشــمـهــایتــــــــ را ببند،ســخـــت است...

بـــدانم مــیـــبـــیـــنـــی و بــی خـــیــالـی. :(((((


[ جمعه 94/1/14 ] [ 1:47 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]


به گمانم
بزرگترین دارایی زندگی آدمیزاد،
همین دوست های دیده و نادیده هستند ...
همین دوست هایی که برایت پیغام می گذارند...
که اعلام می کنند حواسشان به تو هست...
همین دوست ها که با دو سه خط پیغام نشان می دهند چقدر دلشان پی تو ،
دل تو و درد توست


[ سه شنبه 94/1/11 ] [ 10:8 صبح ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

 

 لعنتی ها " تنهایی ات را پر نمیکنند ...

فقط , خلوتت را میشکنند

 


[ سه شنبه 94/1/11 ] [ 10:6 صبح ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

 دلتنگی هایم گفتنی نیست.....

نوشتنی هم نیست ....

اگر عاشق باشی،.!!!

برایت دیدنی ست.....

لمس کردنیست........

تو بگو : دلتنگی هایم را دیدی !؟....

گاهی دلتنگی هایم زیر نقاب سکو ت پنهان می شود ومن ......

باز هم بیصدا دلتنگتم



[ سه شنبه 94/1/11 ] [ 10:4 صبح ] [ ستاره ] [ نظر ]

 


تظاهر بہ شادے میکنم
حرف میزنم مثل همہ
ا مـــ ــا
خیلے وقت استـ کہ مرده ام
خیلے وقت است دلــ ــم میخواهد روزه ے سکوت بگیرم
دلم میخواهد ببارم
وکسے نپرسید چرا
تو چہ میفهمے
ایـن روزها اَداے زنـــــده ها را در مے آورم

[ دوشنبه 94/1/10 ] [ 8:37 صبح ] [ ستاره ] [ نظر ]

اصـل موضــوع اینـــه
?
««کـاری»»??
?نـدارم?
«« شـاخ »»
? هستـی یا?
? نیستــی.!!?
?وقتــی?
? مـــــــن?
? نخــوامـت?
هیچـی
نیستــی??


[ جمعه 94/1/7 ] [ 2:2 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

خــــــــــــــدایـــا :

گــله نــمی کنــــم ;ولــــــی ،

کــــــــمی آرامتـــــــر امتحانــــــــــم کـــــــــن ;

بـــــه خـــــــــودت قســـــــــــم خستــــــــه ام .

خــــــــــــــــدا..

کــــــــــم آوردم!

صبــــری کـــه داده بــــــودی تمـــــام شـــد


[ جمعه 94/1/7 ] [ 12:25 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟
دختر:یعنی میشه فوق تخصص پزشکی بگیرم و زحمتام به حدر نره

پسر:یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال 

2.تو خیابون تنها راه میره سرش هم پایینه…
دختر:مهم نیست تو چه رشته ای داره تحصیل می کنه اما تو فکره که در مورد همه رشته ها تقریبا عالم شه.

پسر:اگر رشته تحصیلیش تجربی باشه همش داره در مورد ریز به ریز اجزای بدن ملت فکر میکنه.
و اگه ریاضی باشه معادله ان (n) مجهولی رو ذهنی حل می کنه و زمان بندی

3.تو مغازه لباس فروشی…
دختر:دنبال زیباترین لباس میگرده که از خریدش راضی باشه قشنگ چرخشو میزنه و بعد خرید میکنه آخرشم از چیزی که خریده چندان راضی نیست چون دنبال بهتریناست و دیدش مثه پسرا کوته نیست که به کم قانع هستن.

پسر:لباسای زشت رو سری انتخاب میکنه که سری برسه سر قرار نکنه دیر کنه و طرف بره انقد که یادش میره بقیه پولشو پس بگیره

4.وقتی از یکی بدشون بیاد…
دختر:سعی میکنه طرفو نبینه یا بی محلش میکنه

پسر:تمام تلاششو یکنه آبروی طرفو ببره و ضایعش کنه.

5.وقتی با دوستاش تو خیابون را ه میره (دوستاش هم جنسشن)…
دختر: می چسبن به هم تازه بعضیهاشون هم دست همو می گیرن با صدای آروم غیبت می کنن یا در مورد لوازم آرایش جدیدی که خریدن حرف می زنن یا در مورد درس و فعالیت های علمی بحث میکنن.

پسر:با 20 سانت فاصله کنار هم حرکت میکنن و در مورد مسایل بی خود بحث می کنن

6.اگه بعد از مدتی هم رو ببینن…
دختر:تا همدیگرو میبینن یه احوالپرسی گرمی میکنن بعدشم آمار بقیه رو از همدیگه میگیرن که از حال دوستای دیگشون با خبر شن(انقد که مهربونن)

پسر: مهم نیست چند وقته هم دیگرو ندیدن فقط با یه سلام و خوبی بعدشم میگن خداحافظ(انقد که بی احساسن)

7.وقتی می رن کتابخونه…
دختر:دنبال کتابای باحال میگرده که پر از هیجان باشه و جدیدترین کتابهای علمی که همیشه بروز باشه.

پسر :تو لیست کتابا کتابای مثلا علمی رو پیدا میکنن و بعد ریز به ریز مطالعش میکنن و اگه چیزیم ازشون بپرسی مثه بلبل جوابتو میدن
یا فقط رمان عشقی میخونن که مثلا مخ زدنشون بهتر شه

8.وقتی بحث درس و کنکور میاد وسط…
دختر:روزی 5 ساعت درس میخونه و آخرش یه رشته ی خوب جای خوب قبول میشه و سعی میکنه درس رو به خدمت خودش در بیاره(ماشالاه هوش دخترا زیاده)

پسر:روزی 29 ساعت مطالعه میکنه و آخرشم گند میزنه بعد میگه من میخوام برم سربازی مردو چه به درس و مشق میخوام در خدمت جامعه باشم

9.وقتی می خوان ورزش کنن…
دختر:با یه لباس راحت میان پارک یکم تند راه میرن تا هوای پارک رو استشمام کنن بعدشم میرن باشگاه و با تمرین خودشونو ورزیده تر میکنن

پسر:خودشو میکشه که تیپ بزنه بعدش میره تو پارکا ول میچرخه که شاید بتونه مخ یکی این دخترای که صبحا میان ورزش رو بزنه

10.وقتی تو خیابون یک ماشین آخرین سیستم و اسپورت می بینن…
دختر:میگه ایول عجب ماشینیه!مبارک صاحبش

پسر:با حسرت نگاه میکنه بعد اگه رانندش دختر باشه خودشونو میندازن جلوی ماشین تا شاید فرجی شه


[ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 5:11 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

دختر : عشقم شرط بندی کنیم؟؟؟
پسر : باشه خانومم ... بکنیم ...
دختر : تو نمی تونی 24 ساعت بدون من بمونی ...
پسر : می تونم ...
دختر : می بینیم .....
24 ساعت شروع می شه و پسر از سرطان عشقش و اینکه
خیلی زود قراره بمیره خبر نداشته ...

24 ساعت تموم می شه و پسر میره جلوی در خونه ی دختر ..

در می زنه ولی کسی در رو باز نمی کنه ...

داخل خونه میشه و دختر رو می بینه که روی مبل دراز کشیده
و روش یه یادداشت هست ...
یادداشت : 24 ساعت بدون من موندی ... یه عمر هم بدون
من می تونی بمونی عشق من ... دوستت دارم

 


[ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 5:10 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

شاعر زن میگه :

به نام خدایی که زن آفرید
حکیمانه امثال ِ من آفرید

خدایی که اول تو را از لجن
و بعداً مرا از لجن آفرید!

برای من انواع گیسو و موی
برای تو قدری چمن آفرید!

مرا شکل طاووس کرد و تو را
شبیه بز و کرگدن آفرید!

به نام خدایی که اعجاز کرد
مرا مثل آهو ختن آفرید

تو را روز اول به همراه من
رها در بهشت عدن آفرید

ولی بعداً آمد و از روی لطف
مرا بی کس و بی وطن آفرید

خدایی که زیر سبیل شما
بلندگو به جای دهن آفرید!

وزیر و وکیل و رئیس ات نمود
مرا خانه داری خفن! آفرید

برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب
شراره، پری، نسترن آفرید

برای من اما فقط یک نفر
براد پیت من را حَسَنْ آفرید!

برایم لباس عروسی کشید
و عمری مرا در کفن آفرید

پاسخ شاعر مرد:

به ‌نام خداوند مردآفرین
که بر حسن صنعش هزار آفرین

خدایی که از گِل مرا خلق کرد
چنین عاقل و بالغ و نازنین

خدایی که مردی چو من آفرید
و شد نام وی احسن‌الخالقین

پس از آفرینش به من هدیه داد
مکانی درون بهشت برین

خدایی که از بس مرا خوب ساخت
ندارم نیازی به لاک، همچنین

رژ و ریمل و خط چشم و کرم
تو
زیبایی
‌ام را طبیعی ببین

دماغ و فک و گونه‌ام کار اوست
نه کار پزشک و پروتز، همین!

نداده مرا عشوه و مکر و ناز
نداده دم مشک من اشک و فین!

مرا ساده و بی‌ریا آفرید
جدا از حسادت و بی‌خشم و کین

زنی از همین سادگی سود برد
به من گفت از آن سیب قرمز بچین

من ساده چیدم از آن تک‌ درخت
و دادم به او سیب چون انگبین

چو وارد نبودم به دوز و کلک
من افتادم از آسمان بر زمین

و البته در این مرا پند بود
که ای مرد پاکیزه و مه‌جبین

تو حرف زنان را از آن گوش گیر
و بیرون بده حرفشان را از این

که زن از همان بدو پیدایشت
نشسته مداوم تو را در کمین


[ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 5:8 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

فعلا چیزی ندارم که بگم
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 26
بازدید دیروز: 58
کل بازدیدها: 109383