++**یه دختر****شیطون**++ این وبلاگ حرف دلمه گاهی شاد و گاهی غمگین
|
مـــــــن درد مـــیــــکــــشــــم ... [ جمعه 94/1/14 ] [ 1:47 عصر ] [ ستاره ]
[ نظر ]
[ سه شنبه 94/1/11 ] [ 10:8 صبح ] [ ستاره ]
[ نظر ]
لعنتی ها " تنهایی ات را پر نمیکنند ...
[ سه شنبه 94/1/11 ] [ 10:6 صبح ] [ ستاره ]
[ نظر ]
دلتنگی هایم گفتنی نیست..... نوشتنی هم نیست .... اگر عاشق باشی،.!!! برایت دیدنی ست..... لمس کردنیست........ تو بگو : دلتنگی هایم را دیدی !؟.... گاهی دلتنگی هایم زیر نقاب سکو ت پنهان می شود ومن ...... باز هم بیصدا دلتنگتم [ سه شنبه 94/1/11 ] [ 10:4 صبح ] [ ستاره ]
[ نظر ]
تظاهر بہ شادے میکنمحرف میزنم مثل همہ ا مـــ ــاخیلے وقت استـ کہ مرده امخیلے وقت است دلــ ــم میخواهد روزه ے سکوت بگیرمدلم میخواهد ببارموکسے نپرسید چرا تو چہ میفهمےایـن روزها اَداے زنـــــده ها را در مے آورم [ دوشنبه 94/1/10 ] [ 8:37 صبح ] [ ستاره ]
[ نظر ]
اصـل موضــوع اینـــه [ جمعه 94/1/7 ] [ 2:2 عصر ] [ ستاره ]
[ نظر ]
خــــــــــــــدایـــا : گــله نــمی کنــــم ;ولــــــی ، کــــــــمی آرامتـــــــر امتحانــــــــــم کـــــــــن ; بـــــه خـــــــــودت قســـــــــــم خستــــــــه ام . خــــــــــــــــدا.. کــــــــــم آوردم! صبــــری کـــه داده بــــــودی تمـــــام شـــد [ جمعه 94/1/7 ] [ 12:25 عصر ] [ ستاره ]
[ نظر ]
در تنهایی به چه چیز فکر می کنن؟ پسر:یعنی میشه پزشکی دانشگاه تهران قبول شم و اونجا یه دختر پولدار تور کنم و با پول باباش یه بنز آخرین سیستم بگیرمو با رفقا بزنیم بریم کنار دریا! (اینم از معرفتتون پول طرف و بگیرین و با رفقا برین عشق و حال 2.تو خیابون تنها راه میره سرش هم پایینه… پسر:اگر رشته تحصیلیش تجربی باشه همش داره در مورد ریز به ریز اجزای بدن ملت فکر میکنه. 3.تو مغازه لباس فروشی… پسر:لباسای زشت رو سری انتخاب میکنه که سری برسه سر قرار نکنه دیر کنه و طرف بره انقد که یادش میره بقیه پولشو پس بگیره 4.وقتی از یکی بدشون بیاد… پسر:تمام تلاششو یکنه آبروی طرفو ببره و ضایعش کنه. 5.وقتی با دوستاش تو خیابون را ه میره (دوستاش هم جنسشن)… پسر:با 20 سانت فاصله کنار هم حرکت میکنن و در مورد مسایل بی خود بحث می کنن 6.اگه بعد از مدتی هم رو ببینن… پسر: مهم نیست چند وقته هم دیگرو ندیدن فقط با یه سلام و خوبی بعدشم میگن خداحافظ(انقد که بی احساسن) 7.وقتی می رن کتابخونه… پسر :تو لیست کتابا کتابای مثلا علمی رو پیدا میکنن و بعد ریز به ریز مطالعش میکنن و اگه چیزیم ازشون بپرسی مثه بلبل جوابتو میدن 8.وقتی بحث درس و کنکور میاد وسط… پسر:روزی 29 ساعت مطالعه میکنه و آخرشم گند میزنه بعد میگه من میخوام برم سربازی مردو چه به درس و مشق میخوام در خدمت جامعه باشم 9.وقتی می خوان ورزش کنن… پسر:خودشو میکشه که تیپ بزنه بعدش میره تو پارکا ول میچرخه که شاید بتونه مخ یکی این دخترای که صبحا میان ورزش رو بزنه 10.وقتی تو خیابون یک ماشین آخرین سیستم و اسپورت می بینن… پسر:با حسرت نگاه میکنه بعد اگه رانندش دختر باشه خودشونو میندازن جلوی ماشین تا شاید فرجی شه [ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 5:11 عصر ] [ ستاره ]
[ نظر ]
دختر : عشقم شرط بندی کنیم؟؟؟ 24 ساعت تموم می شه و پسر میره جلوی در خونه ی دختر .. در می زنه ولی کسی در رو باز نمی کنه ... داخل خونه میشه و دختر رو می بینه که روی مبل دراز کشیده
[ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 5:10 عصر ] [ ستاره ]
[ نظر ]
شاعر زن میگه : به نام خدایی که زن آفرید خدایی که اول تو را از لجن برای من انواع گیسو و موی مرا شکل طاووس کرد و تو را به نام خدایی که اعجاز کرد تو را روز اول به همراه من ولی بعداً آمد و از روی لطف خدایی که زیر سبیل شما وزیر و وکیل و رئیس ات نمود برای تو یک عالمه کِیْسِ خوب برای من اما فقط یک نفر برایم لباس عروسی کشید پاسخ شاعر مرد: به نام خداوند مردآفرین خدایی که از گِل مرا خلق کرد خدایی که مردی چو من آفرید پس از آفرینش به من هدیه داد خدایی که از بس مرا خوب ساخت رژ و ریمل و خط چشم و کرم دماغ و فک و گونهام کار اوست نداده مرا عشوه و مکر و ناز مرا ساده و بیریا آفرید زنی از همین سادگی سود برد من ساده چیدم از آن تک درخت چو وارد نبودم به دوز و کلک و البته در این مرا پند بود تو حرف زنان را از آن گوش گیر نشسته مداوم تو را در کمین [ پنج شنبه 93/12/28 ] [ 5:8 عصر ] [ ستاره ]
[ نظر ]
|
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |