سفارش تبلیغ
صبا ویژن

++**یه دختر****شیطون**++
این وبلاگ حرف دلمه گاهی شاد و گاهی غمگین 
قالب وبلاگ
واقعیت این است که ...
من دختریم که نه یک کمد پُر از کفشهای پاشنه دارِ ده سانتی دارم نه پیراهنهای شبِ آنچنانی نه لباسهای مارکدار و گران نه دکُلته های س...نه کیفهای مجلسی گرون...
 راستش را اگر بخواهی... من عاشقِ جین و تی شرت و تاپهایِ رنگی ام.
 آل استار بپوشم و هندزفری در گوش بگذارم و پیاده روی کنم... غرق در افکارم...
 من پیراهنهای دخترانه ای که شاید دیگر به تنِ کسی نبینی را خیلی دوست دارم...
 دروغ نگویم تا به حال رنگِ پارتی هایِ پر سر و صدای شبانه را ندیده ام... اما تا دلت بخواهد شبها بیخوابی کشیده ام و آرام آرام با خدا حرف زده ام...
 من گاهی حتی بی کلاس ترین دخترِ روی زمینم....و شاید اصلا حواسم نبوده شالِ سرم ساده ترین شالِ روز است...
 راستش را بخواهیمن همینم و ساده بودنم را به همین سادگی دوست دارم وساده خواهم ماند
بیخیالِ پاشنه هایِ کفشِ وکلیپس های دخترانِ سرزمینم که روز به روز بلندتر میشوند...
من سادگیم را به هیچ حس و مُدی نخواهم فروخت . . .
من همینم که هستم

[ پنج شنبه 93/12/14 ] [ 1:18 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]
.

 

 

+به بعــضــــیا باس گفت؛ ?عزیــــــــــــــزم این حرفــا مال تو نیـــــــــــست?

? ببــــــــر ? بزار ? سر ? جــــــاش ..

 


[ دوشنبه 93/12/11 ] [ 4:52 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

 

 

این روزا شرمندہ دلم هستم

واسـہ دلتنگیاش
جوابی ندارم...
این روزا شرمندہ چشاے خیسم هستم ...
این روزا یـہ بغض تو گلومـہ کـہ حتی اشکامم مرحمش نیست
خدایا این روزا تموم نمیشن؟؟؟؟؟؟
مــــــــن اگه زیاد میــــــخندم از دلخــــــوشے نیست ...
میـــــخندم که دردهام یــــــادم بــــــــــره ...
میخندم که از ایــــــن که هست دلتنگ تر نشـــــــم ...
میخندم که گریه نکــــنم

 


[ دوشنبه 93/12/11 ] [ 4:47 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

بعضی از ادم ها خط خوردگی دارند و

بعضی از ادم ها غلط چاپی دارند !

بعضی از ادم ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی...

از روی بعضی از ان ها باید مشق نوشت

و از روی بعضی ادم ها باید جریمه نوشت

و با بعضی از ادم ها هیچوقت تکلیف ما روشن نیست !...

بعضی از ادم هارا باید چند بار بخوانیم تا معنی ان هارا بفهمیم

و بعضی از ادم ها را باید نخوانده دور انداخت


[ دوشنبه 93/12/11 ] [ 4:42 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

سلام 

روز خوش

 

شاید برای شما هم جالب باشد

 

"•در زمان تدریس در دانشگاه پرینستون دکتر حسابی تصمیم می گیرند سفره ی هفت سینی برای انیشتین و جمعی از بزرگترین دانشمندان دنیا از جمله "بور"، "فرمی"، "شوریندگر" و "دیراگ" و دیگر استادان دانشگاه بچینند و ایشان را برای سال نو دعوت کنند.. آقای دکتر خودشان کارتهای دعوت را طراحی می کنند و حاشیه ی آن را با گل های نیلوفر که زیر ستون های تخت جمشید هست تزئین می کنند و منشا و مفهوم این گلها را هم توضیح می دهند. چون می دانستند وقتی ریشه مشخص شود برای طرف مقابل دلدادگی ایجاد می کند. دکتر می گفت: " برای همه کارت دعوت فرستادم و چون می دانستم انیشتین بدون ویالونش جایی نمی رود تاکید کردم که سازش را هم با خود بیاورد. همه سر وقت آمدند اما انیشتین 20دقیقه دیرتر آمد و گفت چون خواهرم را خیلی دوست دارم خواستم او هم جشن سال نو ایرانیان را ببیند. من فورا یک شمع به شمع های روشن اضافه کردم و برای انیشتین توضیح دادم که ما در آغاز سال نو به تعداد اعضای خانواده شمع روشن می کنیم و این شمع را هم برای خواهر شما اضافه کردم. به هر حال بعد از یک سری صحبت های عمومی انیشتین از من خواست که با دمیدن و خاموش کردن شمع ها جشن را شروع کنم. من در پاسخ او گفتم : ایرانی ها در طول تمدن 10هزار ساله شان حرمت نور و روشنایی را نگه داشته اند و از آن پاسداری کرده اند. برای ما ایرانی ها شمع نماد زندگیست و ما معتقدیم که زندگی در دست خداست و تنها او می تواند این شعله را خاموش کند یا روشن نگه دارد." آقای دکتر می خواست اتصال به این تمدن را حفظ کند و می گفت بعدها انیشتین به من گفت: " وقتی برمی گشتیم به خواهرم گفتم حالا می فهمم معنی یک تمدن 10هزارساله چیست. ما برای کریسمس به جنگل می رویم درخت قطع می کنیم و بعد با گلهای مصنوعی آن را زینت می دهیم اما وقتی از جشن سال نو ایرانی ها برمی گردیم همه درختها سبزند و در کنار خیابان گل و سبزه روییده است." بالاخره آقای دکتر جشن نوروز را با خواندن دعای تحویل سال آغاز می کنند و بعد این دعا را تحلیل و تفسیر می کنند.. به گفته ی ایشان همه در آن جلسه از معانی این دعا و معانی ارزشمندی که در تعالیم مذهبی ماست شگفت زده شده بودند.• بعد با شیرینی های محلی از مهمانان پذیرایی می کنند و کوک ویلون انیشتین را عوض می کنند و یک آهنگ ایرانی می نوازند. همه از این آوا متعجب می شوند و از آقای دکتر توضیح می خواهند. ایشان می گویند موسیقی ایرانی یک فلسفه، یک طرز تفکر و بیان امید و آرزوست. انیشتین از آقای دکتر می خواهند که قطعه ی دیگری بنوازند. پس از پایان این قطعه که عمدأ بلندتر انتخاب شده بود انیشتین که چشمهایش را بسته بود چشم هایش را باز کرد و گفت" دقیقا من هم همین را برداشت کردم و بعد بلند شد تا سفره هفت سین را ببیند..." آقای دکتر تمام وسایل آزمایشگاه فیزیک را که نام آنها با "س" شروع می شد توی سفره چیده بود و یک تکه چمن هم از باغبان دانشگاه پرینستون گرفته بود. بعد توضیح می دهد که این در واقع هفت چین یعنی 7 انتخاب بوده است. تنها سبزه با "س" شروع می شود به نشانه ی رویش.. ماهی با "م" به نشانه ی جنبش، آینه با "آ" به نشانه ی یکرنگی، شمع با "ش" به نشانه ی فروغ زندگی و ... همه متعجب می شوند و انیشتین می گوید آداب و سنن شما چه چیزهایی را از دوستی، احترام و حقوق بشر و حفظ محیط زیست به شما یاد می دهد. آن هم در زمانی که دنیا هنوز این حرفها را نمی زد و نخبگانی مثل انیشتین، بور، فرمی و دیراک این مفاهیم عمیق را درک می کردند. بعد یک کاسه آب روی میز گذاشته بودند و یک نارنج داخل آب قرار داده بودند. آقای دکتر برای مهمانان توضیح می دهند که این کاسه 10هزارسال قدمت دارد. آب نشانه ی فضاست و نارنج نشانه ی کره ی زمین است و این بیانگر تعلیق کره زمین در فضاست. انیشتین رنگش می پرد عقب عقب می رود و روی صندلی می افتد و حالش بد می شود. از او می پرسند که چه اتفاقی افتاده؟ می گوید : "ما در مملکت خودمان 200 سال پیش دانشمندی داشتیم که وقتی این حرف را زد کلیسا او را به مرگ محکوم کرد اما شما از 10هزار سال پیش این مطلب را به زیبایی به فرزندانتان آموزش می دهید. علم شما کجا و علم ما کجا؟!" خیلی جالب است که آدم به بهانه ی نوروز یا هر بهانه ی خوب دیگر ، فرهنگ و اعتبار ملی خودش را به جهانیان معرفی کند. خاطرات مهندس ایرج حسابی..."

 


[ شنبه 93/12/9 ] [ 2:9 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

 

لطفا بخونـــــــــــــــــــــــــــ?د  :
س?مت? پسر? که ?ه روز عاشق شد . . .
س?مت? دختر? که ?ه روزعاشق شد . . .

سلامتی زمون کودکستان

س?مت? پسر? که اندازه ?ه نگاه هم به عشقش
خ?انت نکرد . . .
س?مت? دختر? که ه?چ? کم نذاشت . . .
س?مت? عشق پاکشون . . .
س?مت? اون همه خاطره ها و ش?طنت ها

س?مت? دختر? که ب? خبر خطش خاموش
شد . . .
س?مت? اون قسم ها اون دوست دارمها?? که
ه?چوقت تحو?ل داده نشد .

س?مت? دختر? که با چشم خ?سنشت پا ی سفره عقد

س?مت? اون خنده ? زور? . . .
س?مت? عروس? که ماه شده بود . . .
س?مت? عاقد? که اومد . . .

سلامتی دختری ک زمون عقد پشت دستاشو روبه اسمون گرفت
س?مت? شناسنامه ها . . .
س?مت? بغض پسر . . . س?مت? بار اول . . .
س?مت? بغض پسر . . . س?مت? بار دوم . . .
س?مت? بغض پسر . . . س?مت? بارآخر . . .
س?مت? پ?ک زنج?ر? که پسر واسه ز?ر لفظ?
روز عقدش گرفت تو ج?بش موند . . .
س?مت? ز?ر لفظ? که ?ک? د?گه داد . . .
س?مت? پسر? که هنوز ام?د داشت که به
عشقش م?رسه . . .
س?مت? اجازه بزرگترها . . .

سلامتی دختر ک انتظار داشت پسر بیاد محضروهمه چی رو بزنه بهم

سلامتی نیومدنش

س?مت? بله . . .
س?مت? بغض پسر . . .
س?مت? اون حلقه که جا?گز?ن حلقه پسر
شد . . .
سلامتی حلقه ای که دختر ب پسر داده بودو اون گمش گرد

سلامتی حلقه ای که خریده بود برا تولدش دست یکی دیگه شد
س?مت? سست? زانو . . . س?مت? س?اه?
چشم . . .
س?مت? اون شب . . .
س?مت? پاکت س?گار و نخها?? که با نخ قبل?
روشن شد . . .
س?مت? فرداش . . .
س?مت? مهمون? که دختر گرفت . . .
س?مت? دوستا?? که جمع شدن . . .

سلامتی اشک دوستاش

س?مت? شب و روزا?? که سخت گذشت . . .

س?مت? دختر? که شب و روزبا تمام وجود گر?ه کرد . . .
س?مت? ت?غ? که ت?ز بود . . . س?مت? رگ
دست . . .
س?مت? دختر? که خودکش? کرد

س?مت? شرم دختر . . .س?مت? صبر پسر . . .

سلامتی ابجی ک دختر از پسر شنید

سلامتی لحظه ای ک گفت برو 

فک کرد خوشبخت میشم سلامتی اون روز ک گریه کردم

تنهام نذار ولی ابجی صدام کرد سلامتی اون لحظه

ک مخواستم بمیرم ولی نره

س?مت? لحظه خداحافظ? . . .
س?مت? چشما? خ?س . . . س?مت? ?ه عمر
تنها?? . . .
س?مت? حرفا?? که نم?شد گفت ول? ?ه متن
شد . . .
س?مت? خنده ها?? کودک? که تو? راه بود . . .
س?مت? دختر? که مادر شد . . .
س?مت? پسر? که حسرت پدر بودن تا ابد به
دلش موند  پدر الی شدن

سلامتی حس بابا مامان شدن پشت تل

سلامتی لوس شدن دختر ب پسر

سلامتی قند شدن دل پسر ک حس پدری بش دست میداد

سلامتی زمونی ک منو مامان الی میدونست

سلامتی این لحظه ک بغض گلومو پاره کرده

سلامتی اشک چشمام ک پاک مکنم ولی بند نمیان

سلامتی خودم ک هزار بار مخوام زنگ بزنم

ولی ترس شنیدن حرفای ک نمخوام ازش بشنوم نمیذاره

سلامتی دلشوره زدنام براش

سلامتی رفتن ب عروسی ک دیدم عشقم ب عشقش نگاه میکنه

سلامتی عشقم ک دختری رو انتخاب کرد که قبل اون با هزارتاش بود

سلامتی بغضم ک بادیدن دختره بش لبخند زدم و با مادرش سلام علیک کردم

سلامتی پسری ک نمیدونم کی میاد واینارو میخونه 

سلامتی خودم ک ندارمش ولی جز اون همه چی دارم ولی حس مکنم دنیارو ندارم 

سلامتی پادگانش ک شمارش تو گوشین سیو هست 

سلامتی پسرخالش ک وقتی میرم لاینش حس مکنم ب عشقم نزدیکم

سلامتی فکرایی ک شبا میکنم ک شاید مثه روزی ک گفتی زمون پیری بیای سراغم

سلامتی گریه هام بعد این فکرا که اون دیگه رفت تاابد هبچوقتم برنمگرده

سلامتی این کلمه ک میگم چکارم کردی ک نمتونم فراموشت کنم 
س?مت? هق هق ها?? که پست شد تا دل? آروم
شه . . .
س?مت? امشب . . .
س?مت? همه ? عاشقا?? که هر گز به عشقشون
نرس?دن


[ یکشنبه 93/12/3 ] [ 7:17 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

یا حق با منهنکته بین

 

یا تو نمیفهمی حق با منهمشکوکم

 

یا انقدر میزنمت که بفهمی حق با منهعصبانی شدم!


[ پنج شنبه 93/11/30 ] [ 2:2 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

کلبه کوچک

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از کلک بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود،

او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»

آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

آسان می‌توان دلسرد شد هنگامی که بنظر می‌رسد کارها به خوبی پیش نمی‌روند، اما نباید امیدمان را از دست دهیم زیرا خدا در کار زندگی ماست، حتی در میان درد و رنج.

دفعه آینده که کلبه شما در حال سوختن است به یاد آورید که آن شاید علامتی باشد برای فراخواندن رحمت خداوند.

برای تمام چیزهای منفی که ما بخود می‌گوییم، خداوند پاسخ مثبتی دارد،

تو گفتی «آن غیر ممکن است»، خداوند پاسخ داد «همه چیز ممکن است»،

تو گفتی «هیچ کس واقعاً مرا دوست ندارد»، خداوند پاسخ داد «من تو را دوست دارم»،

تو گفتی «من بسیار خسته هستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو آرامش خواهم داد»،

تو گفتی «من توان ادامه دادن ندارم»، خداوند پاسخ داد «رحمت من کافی است»،

تو گفتی «من نمی‌توانم مشکلات را حل کنم»، خداوند پاسخ داد «من گامهای تو را هدایت خواهم کرد»،

تو گفتی «من نمی‌توانم آن را انجام دهم»، خداوند پاسخ داد «تو هر کاری را با من می‌توانی به انجام برسانی»،

تو گفتی «آن ارزشش را ندارد»، خداوند پاسخ داد «آن ارزش پیدا خواهد کرد»

تو گفتی «من نمی‌توانم خود را ببخشم»، خداوند پاسخ داد «من تو را ‌بخشیده ام»،

تو گفتی «من می‌ترسم»، خداوند پاسخ داد «من روحی ترسو به تو نداده ام»،

تو گفتی «من همیشه نگران و ناامیدم»، خداوند پاسخ داد «تمام نگرانی هایت را به دوش من بگذار»،

تو گفتی «من به اندازه کافی ایمان ندارم»، خداوند پاسخ داد «من به همه به یک اندازه ایمان داده ام»،

تو گفتی «من به اندازه کافی باهوش نیستم»، خداوند پاسخ داد «من به تو عقل داده ام»،

تو گفتی «من احساس تنهایی می‌کنم»، خداوند پاسخ داد «من هرگز تو را ترک نخواهم کرد»،

این پیام را به دیگران نیز بگویید، شاید یکی از دوستان شما هم اکنون احساس می‌کند که کلبه اش در حال سوختن است


[ دوشنبه 93/11/27 ] [ 7:11 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

جوانی با چاقو وارد مسجد شد و گفت : بین شما کسی هست که مسلمان باشد ؟! همه با ترس و تعجب به هم نگاه کردند و سکوت در مسجد حکمفرما شد ! بالاخره پیرمردی با ریش سفید از جا برخواست و گفت : آری من مسلمانم جوان به پیرمرد نگاهی کرد و گفت با من بیا ! پیرمرد بدنبال جوان براه افتاد و با هم چند قدمی از مسجد دور شدند ، جوان با اشاره به گله گوسفندان به پیرمرد گفت که میخواهد تمام آنها را قربانی کند و بین فقرا پخش کند و به کمک او احتیاج دارد ! پیرمرد و جوان مشغول قربانی کردن گوسفندان شدند و پس از مدتی پیرمرد خسته شد و به جوان گفت که به مسجد بازگردد و شخص دیگری را برای کمک با خود بیاورد ! جوان با چاقوی خون آلود به مسجد بازگشت و باز پرسید : آیا مسلمان دیگری در بین شما هست ؟! افراد حاضر در مسجد یا دیدن چاقوی خونی همه نگاهشان را به پیش نماز مسجد دوختند ! پیش نماز رو به جمعیت کرد و گفت : چرا نگاه میکنید ، به عیسی مسیح قسم که با چند رکعت نماز خواندن کسی مسلمان نمیشود !


[ دوشنبه 93/11/27 ] [ 7:4 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]

انسان که غرق شود قطعا میمیرد;

 

چه در دریا.....

 

چه در رویا.....

 

چه در گناه.....

 

پروردگارا ما را لحظه ای به حال خود رهایمان مکن.   

آنهایی که به بیداری خداوند اعتماد دارند، راحت تر می خوابند...

 

یک جمله زیبا از طرف خدا : "قبل از خواب دیگران را ببخش و من قبل از اینکه بیدار شوید، شما را می بخشم".

خدایا! 

به آنچه که دادی تشکر! 

به آنچه که ندادی تفکر! 

به آنچه که گرفتی تذکر!

که: داده ات نعمت! نداده ات حکمت! و گرفته ات عبرت است!

یا رب؛ آنچه خیر است در تقدیر ما کن و آنچه شر است از من و دوستانم جدا کن. 

آمین یا رب العالمین.


[ دوشنبه 93/11/27 ] [ 6:59 عصر ] [ ستاره ] [ نظر ]
<   <<   11   12   13   14   15   >>   >
.: Weblog Themes By SibTheme :.

درباره وبلاگ

فعلا چیزی ندارم که بگم
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 47
بازدید دیروز: 48
کل بازدیدها: 109346